کابلیان با خون مینویسند

دوستان گرامی این صفحه بیان کننده درد کابلیان و تمام مردم افغانستان در سه دهه اخیر است

کابلیان با خون مینویسند

دوستان گرامی این صفحه بیان کننده درد کابلیان و تمام مردم افغانستان در سه دهه اخیر است

!مردی با خاطرات تلخ از جنگ

مردی با خاطرات تلخ از جنگ!




امروز ما مردی را با خود داریم که در زمان جنگ های گروهی تمام فامیل خود را از دست داده است و او این حادثه را چنین بیان می کند : «ما یک خانه گلی در ساحه کارته سه کابل داشتیم و با تمام مشکلات روزگار آنرا ساخته بودیم من پدرم دو برادر و مادرم در همان خانه گلی به خوشی زنده گی می کردیم. زمان ظلم و استبداد ارتش سرخ را بسیار با مشکلات سپری می کردیم تا اینکه گروه های جهادی پیروز گردید اما در اوایل بسیار خوش بودیم که کشور ما آرام شد اما با گذشت چندی جنگ میان گروه های جهادی شروع شد و این سرآغاز بدبختی من بود، زیرا دوران غربت بود و من هم به دنبال لقمه نان سر کار رفته بودم و کار من در نزدیکی خانه ام بود، حوالی ساعت 12 بجه بود که کسی آمد و گفت بیا خانه برویم، هر قدر اسرار کردم چیزی نگفت، زمانیکه آنجا رسیدم با وضعیت بسیار دلخراشی روبرو گشتم، خانه ما در اثر اصابت راکت کامله ویران شده بود، برادرانم در همانجا شهید شد و مادرم که شدیدآ مجروع گردیده بود به طرف شفاخانه بردیم زمانی که او را از عملیات خانه بیرون نمودند دیگر انسان سابق نبود، زیرا هر دو پایش را از زانو به بالا از دست داده بود و پدرم را گروه های درگیر بردند و تا به امروز از او احوالی ندارم و بعد از مدت سه روز چون جنگ های گروهی و قومی شدت گرفت ما مجبور شدیم که مادرم را در همان حالت زخمی با خود گرفته به طرف پاکستان هجرت نمایم زیرا از مال خانه برایم چیزی نمانده بود و منطقه ما میدان جنگ شده بود. زمان که در پاکستان رسیدم یک دست لباس داشتیم وبس. شب ها هنگام استراحت خشت را به جای بالش زیر سر ما می گذاشتیم. روز های سختی را سپری نمدیم، مادرم که از یک طرف پاهایش را از دست داده بود و از یک طرف مال و خانه را ار دست داده بود در اثر همین غم و غصه درهمان دیار هجرت بعد از دو سه ماه جان به جان آفرین تسلیم نمود و من یکبار دیگر در دیار غربت تک و تنها با دنیایی از غم رها نمود، روزهای سخت یکی پی دیگر می گذشت، روزی احوال آمد که خانه ما در زمان طالبان در نقشه سرک رفته و از این بابت هم خیال ما راحت شد که در کشور چیزی برایم باقی نمانده است. با روی کار آمدن حکومت جدید بعد از 12 سال هجرت نظر به تقاضای دولت دوباره به کشور دعوت نمودیم و فورمه مهاجرت را نیز خانه پری نمودم، قرار بود که تکه زمین برای سرپناه برای ما بدهند، اما تا به امروز که مدت 7 سال می گذرد، از زمین هیچ خبری نیست. حال خانه و جایی نداریم و مال هایم نیز در اثر اصابت راکت به کلی سوخت. تقریبآ چهارده ماه می شود که از کرایه خانه باقی هستم و توان اقتصادی پرداخت آن را ندارم.


شما بگوئید من از این دولت مافیائی چه بخواهم؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد